مهرتاش جانمهرتاش جان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

مهرتاش فرشته مهربانی ها

مهرتاش و آقای مت ... یه توپ دارم قیلی قیلیه ... ها ها !!!!

خوشگل مهربونم دیشب من و شما و بابایی با همدیگه رفتیم دَدَر " بازار " همون اول بازار روبروی سیتی استار آقایون پت و مت و دیدیم ... زودی رفتیم پیششون ... تا رسیدیم آقای مت اومد و ترو با کالسکه از پیش ما برد و یکمی تابت داد و کلی با همدیگه کیف کردین بعد هم ازمون خواست یه عکس ازتون بگیریم ... ما هم این عکس یادگاری ازتون گرفتیم ... دستشون درد نکنه که میان و دل بچه هارو شاد می کنن ...   حالا رسیدیم به ماجرای توپ قلقلی . یه توپ دارم قلی قلیه     هندونه ای تو خالیه      من این توپ و نداشتم       تو کالسکه نشستم مامان بهم جایزه داد   &nbs...
16 بهمن 1391

نمی دونم چکار کنم ...

پسر قشنگم مدتیه خیلی فکرم مشغوله تولدته ... آخه قشنگ مامان حدود 1.5 ماه دیگه یک ساله میشی عشقم ... هوراااااااااااااااااااااااا نمی دونی چقدر آروزها برات داشتم ... از وقتیکه پیش خدا و بقیه فرشته ها بودی  تا امروز که تو بغل خود خودمی ... تا امروز که هر لحظش لمست کردم و حست کردم و تو آغوش خودم گرفتمت و بوت کردم که بوی بهشت میدی ... تو تموم این روزا دوست داشتم یه کار به یادماندنی در اولین سالروز تولدت واست انجام بدم می دونم این آرزو و رویای همه مامان و باباهای خوبه ... ولی یکی می تونه یکی نمی تونه یکی کم می تونه یکی زیاد می تونه من اما نمی دونم می تونم یا نه آخه خیلی چیزا هست که باید جور شه تا بشه ... نمی دونی که تو ... اول...
15 بهمن 1391

ادامه عکس های 10 ماهگی شازده کوچولو تو پرانتز ... مخصوص زن عمو زیبای مهربون...

زن عمو زیبای مهربون پسرم واسه اینکه گفتی این لباس آبیه خیلی به مهرتاشم میاد این عکسا رو هم واستون میذارم تا لذت ببرین اینجا شازده کوچولو می خواست بره سراغ میز تلویزیون ... من صداش کردم ... مهرتاش نه  نه مهرتاشم با لبخندش داره میگه آره آره من میرم ... طبق معمول بله همونطور که میبینین داره دستگاه و میکشه بیرون و ... مهندس کوچولو فعلا بلد نیست چیزی و درست گفته ... فعلا فقط خراب می کنه ... اینم از شازده بلای من در حالیکه داره از آشپزخونه شیرجه میزنه به سمت پذیرایی عاشق این نگاهاتم مامانی ... اینم از شازده کوچولوی من که داره از غذا خوردنش لذت می بره آخه غذاهای مامان پز خیلی خوشمزه است دیگه ...
14 بهمن 1391

قرقره کردن آب . قهر کردنت . غذا بسه . سرفه دارم. من زیر میزم . یه پا دو پا . من میندازم تو بردار

کارای بامزه ای که جدیدا یاد گرفتی ... یکیش قرقره کردن مایعاته وقتی بهت آب یا آب میوه میدم ... اولش خوب می خوری بعد که دیگه عطشت رفع شد و دیگه میلت نمی کشید شروع می کنی به قرقره کردنشون تو گلوت و کلی می خندی ... بعدشم یهو همشون و میریزی بیرون اینقدر بامزه اینکارو انجام میدی که نگو ... هنوز موفق نشدم یه فیلم قشنگ از این کارت بگیرم ولی حتما اینکارو می کنم تا خودتم بعدا از دیدنش لذت ببری   یکی دیگه از بامزگیات قهر کردنته چهارشنبه 11 بهمن 91  از سرکار اومدم خونه مادر جون ... خاله پریسا هم اونجا بود ... وقتی رسیدم تو کیان دوتایی اومدین سمت من ... منم کلی ذوق کردم ولی چون دستا و صورتم آلوده بود بغلتون نکردم ... تو هم باهام قهر...
14 بهمن 1391

پسرم حرف گوش کن شده آفرین ...

جیگر مامان دو سه روزی میشه حرف گوش کن شدی و  به درخواست های دیگران پاسخ میدی آفرین عشق مادر پریروز کنترل و برداشته بودی و داشتی باهاش بازی می کردی ... بابا مهرداد صدات کرد و گفت مهرتاش بده بابا و در کمال تعجب دید که تو کنترل و بهش دادی ..." البته ناگفته نماند به سرعت پسش گرفتیا " بابا مهرداد کلی ذوق کرد و من و صدا کرد و بهم نشون داد که تو یاد گرفتی به درخواست ما پاسخ بدی ... منم کلی خوشحال شدم ... الهی فدای چشات شم که وقتی یه چیزی میدی دستمون برق میزنن و بهمون میگن پسش بده پسش بده ... با اینکه سریع پشیمون میشی و وسیله رو از دستمون میگیری بازم همینکه یاد گرفتی وقتی ازت می خوایم یه چیزی بهمون بدی اینکارو بکنی خیلی عالیه ... ...
11 بهمن 1391

شازده کوچولو در 10 ماهگی

  مرکز مرکز به گوشم ... بله دیگه پسرم یه پا دکتره ... داره پاکت داروش رو می خونه ببینه دکتر درست تجویز کرده یا نه اینجا هم داره خودش و لوس می کنه و از اون  دَ .... دَ های کشدار میگه قشنگم در حال تماشای تلویزیون تو بغل بابایی خوابش برد ... شازده در حال کند و کاو و شیطونی مامانی این تلفن نیست ... ای جانم متوجه شدی مامانی ... آره گلم این کنترله مهرتاش دهن نَه ... دهن نَه وقتی این و بهت میگم با خنده نگام می کنی یعنی دهن آره ... دهن آره دست دست ... گلم دست دست ... اِ ... این پرنده چرا اینجا افتاده ؟!!!! بذار ببرم بندازمش بیرون ... وای بیچاره چرا اینجوری شده پس...
9 بهمن 1391

پسرم باهوشم یاد گرفته با کوبه بازی کنی ...

قشنگ مادر تازگیا وقتی میری تو اتاق خوابمون خیلی فضولی می کنی و آویزون میشی به دکوری های اطراف سرویس خواب ... من که هر چی روی دکوری های بوده برداشتم و جمع کردم تا تو به خودت آسیب نزنی ... ولی گاهی وسایل تعویض پوشاکت و میذارم روشون و تو تا می بینیشون حمله می کنی سمتشون دیشب به ذهنم رسید که بیام اسباب بازیهات و بذارم روی دکوریها تا بیشتر بهشون توجه کنی اول از کوبه که زن عمو فرزانه جون بهت هدیه داده شروع کردم ... گذاشتم روی تخت و دیدم تندی آویزون شدی به تخت و اونو انداختی پایین روی تخت و نشستی به بازی کردن باهاش نمی دونستی باید چه کار کنی و فقط اینور و اونورش می کردی ... وایسا مامان ... ببین پسرم اینجوری باید چکش و برداری و ضربه بزنی ب...
9 بهمن 1391

شازده کوچولو بهانه گیر شده همش دنبال مامانش گریه می کنه... راستی جاکفشی هم از دستت شاکیه

وای پسرم مدتیه خیلی بهانه گیر شدی مخصوصا از وقتی رفتیم سفر ... همش دنبالم گریه می کنی و می خوای کنارت باشم ... روزای تعطیل که خونه هستم تا وقتی بابا مهردادت از سر کار بیاد فرصت نمی کنم صورتم و بشورم از بس تو پشت سرم گریه می کنی ... حتی نمیذاری یه لیوان آب بخورم ...نیم دونم باید چکار کنم که آروم بشی ... دلت می خواد تمام مدت کنارت بشینم تا وقتی کنارت نشسته باشم آروم بازی می کنی و هیچی نمی گی ولی کافیه از جفتت بلند شم اول بهم نگاه می کنی ... همینکه ازت فاصله گرفتم شروع می کنی به گریه کردن و حرکت سمت من ... اگر جایی برم که نتونی بیای که دیگه غش می کنی از گریه ... واسه همین مجبورم تمام مدت از جفتت تکون نخورم مادر جون میگه صبحا که اونجایی ...
8 بهمن 1391

وااااااااااای من لثه ام خارش میده ... قلقلکم میده ...

الهی قربونت بشه مادر ... دیشب خیلی لثه ات خارش میداد ... تو هم اینقدر بامزه شده بودی ... یه کارایی می کردی که من و بابایی نمی دونستیم بخندیم یا ناراحت شیم واست ... هی جیغ میزدی و یهو خودت و پرت می کردی رو زمین و با صورت جلو میرفتی " به قول معروف زمین و گاز می گرفتی با دهنت " بعد بلند میشدی لثه گیرت و بر میداشتی و پرتش می کردی و دوباره میرفتی دنبالش ... خسته که میشدی ... از مبل استفاده می کردی و سرپا می ایستادی و لبه های مبل و گاز می گرفتی ، هی جیغ میزدی و می گفتی اَه اَه هم بامزه و خنده دار بود کارات هم من و بابایی کلی ناراحت شدیم برات وقتی بغلت می کردم هی گازم می گرفتی ... منم با لثه گیر می ساییدم روی لثه ات و تو کلی می خندیدی ......
8 بهمن 1391

مروارید پنجم مبارک باشه جیگرم

پسر خوشگلم جمعه 5 بهمن 91 ، خونه باباجون بودیم ... با مادر جون روی تخت دراز کشیده بودیم و تو داشتی حسابی شیطونی می کردی که یهو دیدم یه چیزی توی دهنت میدرخشه ... تندی بغلت کردم و به هزار ترفند کرای کردم که بخندی و دندونات پیدا شه ... بله دیدم یه مروارید جدید روییده ... کلی ذوق کردم و به مادر جون و بابا مهردادت خبر دادم .... تازه فهمدیم دلیل بیقراری های اخیرت ( اسهال و سرماخوردگی ) همین دندون بلا بوده ... دندون میانی پیشین بالا سمت چپ مبارک باشه عزیز دلم ایشالا بقیه دندونات  راحت در بیانو مشکلی برات پیش نیاد جیگر مادر ...
8 بهمن 1391